نقد و بررسی کتاب: «خانه خانگی» نوشته ملیندا موستاکیس

ماری و لارنس در حالی که تازه ازدواج کرده اند، روی یک کاناپه در داخل اتوبوسی که او یک سال است در آن زندگی می کند، می خوابند. آنها بلغور جو و بیشتر بلغور جو دوسر می خورند. لارنس به ماری می آموزد که با کامیون مرکوری که در سال 53 به آلاسکا رفت، رانندگی کند. او رواقی و سخت کوش است اما خودداری می کند و ماری ناآرام است. به زودی او باردار است. او همیشه بیمار است وقتی خانواده به ملاقات می روند – پدر لارنس، جوزف. خواهر سرزنده ماری، شیلا. شوهر خجالتی شیلا، حیله گر – این آرامش برای خوانندگان و شخصیت ها فوری است.

مطلب خواندنی: زن معتاد: همسرم مرا معتاد کرد تا او را رها نکنم!

زبان موستاکیس کم و نفیس، سخت و دوست داشتنی است. جملات بر روی خود ساخته می‌شوند و در جابجایی خود گسترده و سرسام‌آور می‌شوند. به عنوان مثال: «برف آمد و رفت، وعده و دروغ، و درختان تبدیل شده بهترین برگ های طلایی و زرد خود را در برابر باد از دست می دهند. خراش شاخ گوزن روی شاخه ها و خش خش درختچه بید، شیار و گاو نر در دعوا بر سر گاوها، راکت توخالی شاخ که به شاخ پرتاب می شود، پژواک از پایین.

کتاب در طول سه سال – به طور دقیق 40 ماه – باز می شود. هر فصل ما را یک ماه جلوتر می برد.اما این تمرکز مصمم و آینده‌نگر ماری و لارنس است که داستان را واقعاً متحرک می‌کند. آنها به خرس ها، گرگ ها، دمای وحشیانه، سختی و ناامیدی خیره می شوند و سپس لوبیاهای خود را می خورند و به رختخواب می روند. همیشه کارهای بیشتری برای انجام دادن وجود دارد، کارهای بیشتری برای ساختن خودشان. لارنس به دنبال ساخت یک کابین 30 در 30 فوتی است. او می‌داند که تلاش برای خانه‌ای به این بزرگی «در مسابقه با زمستان عاقلانه نیست»، اما خانه بیشتر به معنای کار بیشتر است، که به معنای دلیل بیشتر برای جلوگیری از صحبت کردن است. بعلاوه او 12 بچه می‌خواهد – «تعداد دهان گرد خوب برای تغذیه که یاد بگیرند خودشان غذا بدهند، زمین کار کنند و یک روز او را به قبر ببرند» – بنابراین خانواده به این فضا نیاز خواهد داشت.

برای ماری، یک نوزاد کولیکی به اندازه کافی سخت است. “او از حمل فرزند چه می دانست؟” او تعجب می کند. وقتی ماری و لارنس با هم بحث می‌کنند، درباره قدرت با هم بحث می‌کنند: ظلم روحیات او، حق او برای داشتن نامش در عمل.

رابطه لارنس با سرزمینش این خطوط را از داستان آنی پرولکس به یاد می آورد: «مردم در جهنم فقط آب می خواهند»: «فقط زمین و آسمان مهم هستند. فقط سیل بی پایان تکرار شده از نور صبح. می بینید که خدا بیشتر از این به ما بدهکار نیست.» اما لارنس نمی تواند از نگه داشتن دفتری ذهنی که در آن به سختی بدهی ها و اعتبارات متعلق را ثبت می کند، خودداری کند.

Dale Mckee

سازمان دهنده Wannabe. معتاد اینترنت متعصب زامبی. علاقه مندان به شبکه های اجتماعی. دانش پژوه مواد غذایی

تماس با ما