تینا هو، که در نمایشنامه هایی که می توانستند شاهکارهای عجیب و غریب یا جواهراتی در مقیاس کوچک باشند، شوخ طبعی، درد دل و انعطاف پذیری زندگی شخصیت هایش، به ویژه زندگی زنان را به کار برد، روز دوشنبه در منهتن درگذشت. او 85 سال داشت.
به گفته خانواده وی، علت آن عوارض ناشی از شکستگی لگن پاییز گذشته بوده است.
خانم هاو دو بار فینالیست جایزه پولیتزر برای نمایشنامه، برای «کلیساهای تصویری» در سال 1984 و «چهارراه غرور» در سال 1997 بود. شورش های ساحلی او برای 350 اجرا در برادوی در سال 1987 اجرا شد و نامزد دریافت جایزه تونی شد. جایزه بهترین بازی
او در پیشگفتار مجموعه نمایشنامههای خود در سال 1984، موزه، هنر آشپزی، و نقاشی کلیساها، این سه اثر را اینگونه توصیف کرد، خلاصهای که در بسیاری از سخنرانیهای او صدق میکند:
“آنها مشغله مشترکی با خلق و مصرف هنر دارند، شیفتگی به غذا، میل به بدوی و روان رنجور و البته شیفتگی ناامیدکننده به بینایی.”
نمایشنامههای او معمولاً ویژگی دیگری نیز دارند: آنها شخصیتهای زن چند بعدی را به نمایش میگذارند که وقتی او در دهه 1970 شروع کرد، اغلب دیده نمیشدند. همانطور که او در سال 2004 به مصاحبهای در برنامه Women in Theater تلویزیون CUNY گفت، بسیاری از مدیران هنری در آن روزها فقط مردانی بودند که به نمایشهایی علاقه داشتند که در آن شخصیتهای زن قربانی میشدند. به گفته او، حمایت از نمایشنامه «زن قوی، زن سکسی، زن باهوش» دشوارتر بود.
برخی از نمایشنامههای او تولیدات بزرگی بودند، مانند موزه، که در گالری یک موزه هنری بزرگ در هنگام نمایش در تئاتر بازیگران در لسآنجلس در سال 1976 به نمایش درآمد. همانطور که خانم هاو در پیشگفتار مجموعه خود در سال 1989 توضیح میدهد، «تجاوزات ساحلی» «در ساحلی مملو از اقیانوس خروشان و 20 تن شن» اتفاق میافتد.
او درباره این نوع بازیها گفت: «به نظر میرسد تلاشم را میکنم تا آنها را تا حد ممکن سخت کنم.
اما او همچنین آثار صمیمی تری نوشت که یکی از آنها، نقاشی کلیساها، زمانی که در سال 1983 در مرحله دوم در منهتن به نمایش درآمد، حرفه او را به سطح جدیدی رساند. تنها سه شخصیت در نمایشنامه وجود دارد: یک زوج متاهل و نقاش آنها. خانم هاو آن را برعکس موزه توصیف کرد که در آن شخصیتها درباره هنر صحبت میکنند. در «نقاشی کلیساها» شخصیت ها تبدیل به هنر می شوند.
فرانک ریچ، با مروری بر تولید در نیویورک تایمز، به خطی اشاره کرد که پدر در پایان نمایشنامه گفته بود.
آقای ریچ میگوید: «همه چیزها میدرخشند» شاید توصیف مناسبی از نمایشنامه مورد علاقه خانم هاو در خط نقد هنری باشد.
پس از نمایش در استیج دو، تولید به سالن دیگری در Midtown نقل مکان کرد و چند ماه دیگر ادامه یافت.
«شورش های ساحلی» نیز در سال 1986 در مرحله دوم اکران شد و علاقه زیادی نیز به همراه داشت. این بازی در مورد چهار نسل از گردشگرانی است که در یک ساحل جمع شده اند، اگرچه این فقط پیش فرض است.
آنت بنینگ که نقش اصلی را بازی میکرد، از طریق تلفن از هالی، عکاسی که با نجات غریق ارتباط داشت، گفت: «این واقعاً در مورد عذاب عشق، درد عشق، هیجان، دلشکستگی و شادی بود. مصاحبه.
خانم بنینگ که پس از انتقال نمایشنامه به برادوی نامزد تونی شد، تازه وارد نیویورک شده بود و در آن زمان چندان شناخته شده نبود. به گفته هالی، خانم هاو نسخه نازک حجابی از خودش بود که به این معنی بود که او و خانم هاو با هم پیوند برقرار کرده بودند.
خانم بنینگ گفت: “او فوق العاده ظریف و سخت گیر بود و بازی هایش همه اینها را منعکس می کرد.”
آقای ریچ «اختلالات ساحلی» را بررسی کرد و آن را «به طور آشکار ایجاد حساسیت زنانه» خواند، اما ساحل خصوصی زیبا و منزوی آن، چشمانداز صمیمی مشترک زنان و مردان را سخاوتمندانه روشن میکند.
«شورش های ساحلی» توانایی خانم هاو را برای پوچی نشان داد. در یک صحنه، خانم بنینگ توسط یک نجات غریق (با بازی تیم دالی) تا گردنش در شن دفن میشود، در حالی که یک فانتزی تا حدودی وابسته به عشق شهوانی شامل دلفینهای انسانسازی شده را روایت میکند.
خانم هاو در مقدمه مجموعه نمایشنامه های خود در سال 2010 تمایل خود را به صحنه های غیرمعمول توضیح داد.
او میگوید: «در دوران اوج پوچگرایی به بلوغ رسیدم، زمانی که کسانی که تصورات مربوط به آنچه شایسته صحنه است را تکان دادند – پیراندلو، ژنه، یونسکو، بکت و آلبی. “هنرمندی و شجاعت آنها هیجان انگیز بود زیرا منطق و زبان را به هم ریخته بودند، اما همتایان زن آنها که صحنه ای را که شایسته ما بودیم تکان دادند کجا بودند؟ بهعنوان یک فمینیست ناامیدکننده و کمتکامل، تبر نداشتم، چه کسی بهتر از من این چالش را انجام میدهد؟
میبل دیویس هاو در 21 نوامبر 1937 در منهتن از خانواده کوئینسی و مری (پست) هاو به دنیا آمد. (پسرش ابن لوی گفت: او در کودکی تینا نامیده می شد و وقتی 18 ساله شد نام قانونی خود را تغییر داد.) پدرش که نویسنده، روزنامه نگار و مفسر برنامه بود، برای رادیو CBS و تلویزیون ABC کار می کرد. مادرش یک هنرمند آماتور بود که در لانگ آیلند به نمایش گذاشت.
فیلم های برادران مارکس از علایق دوران کودکی خانم هاو بود و بر نمایشنامه نویسی او تأثیر گذاشت.
او در مجموعه خود در سال 1989 می نویسد: «تمام هدف این بود که زیاده روی بر افراط روی هم انباشته شود. چرا در تئاتر هم همینطور نیست؟
او در حین تحصیل در کالج سارا لارنس، یکی از اولین نمایشنامه های خود را به نام «زمان پایانی» اثر دوست و هم شاگردش، بازیگر جین الکساندر، کارگردانی کرد. خانم هاو در سال 1959 فارغ التحصیل شد و سپس یک سال را در پاریس گذراند.
او در سال 1983 به تایمز گفت: «عمیقترین اتفاقی که در آن سال برای من افتاد، دیدن «سوپرانوی طاس» اثر یونسکو بود.
او در سال 1961 با معلم و نویسنده نورمن لوی ازدواج کرد و در حالی که تحصیلات خود را به پایان رساند، او را به مین و ویسکانسین همراهی کرد. در سال 1967، زمانی که آقای لوی به تدریس در دانشگاه ایالتی نیویورک در آلبانی (در حال حاضر دانشگاه آلبانی) مشغول شد، این زوج به کیندرهوک، نیویورک نقل مکان کردند، جایی که خانم هاو به طور جدی شروع به کار روی نمایشنامه کرد.
در سال 1970، نمایشنامه او به نام آشیانه، که او آن را به عنوان «نمایش خنده دار و اروتیک درباره زنان و میزان خشونت و ترحم آنها در رابطه با مردان» توصیف کرد، در تئاتر مرکوری در خیابان سیزدهم شرقی در منهتن اجرا شد. این یک معجزه بود که اولین جمله کلایو بارنز در تایمز زندگی حرفه ای نوپای او را از بین نبرد.
آقای بارنز مینویسد: «استفاده از نشانهها همیشه عجولانه است، اما بیشتر از همه به نظر من این است که «آشیانه» که به جرأت خود را نمایشنامه مینامد و دیروز با جسارت بیشتری در تئاتر مرکوری افتتاح شد، هر معقولی از بدترین نمایشنامه هایی که تا به حال دیده ام. لیست کوتاه.
خانم هاو اما نه تنها با «موزه»، بلکه با «هنر آشپزی» (که در تئاتر مردمی در سال 1979 روی صحنه رفت) و نمایش های دیگر جلب توجه کرد. او در سال 1983 برای کارهای اخیرش برنده جایزه Obie Award شد. جوایز متعدد دیگری نیز به دنبال داشت.
از موفق ترین نمایشنامه های او پس از «آشوب های ساحل» می توان به «گذرگاه غرور» اشاره کرد که نگاه شناگر 90 ساله به زندگی خودش است. این نمایش در سال 1997 در مرکز لینکلن روی صحنه رفت.
خانم هاو در آن زمان گفت: «زنان مسنتر قدرت زیادی دارند. “جادو با آنهاست. بیشتر اوقات آنها روی این زمین نیستند. افکار آنها هرگز روی زمین نیست. اما جادو و ارواح خشم پیرزنان را دارند. میخواستم آن صدا، آن تب، آن نوع فریاد حیوان را روی صحنه بگذارم.»
آندره بیشاپ، کارگردان هنری تهیه کننده تئاتر لینکلن سنتر، نمایشنامه نویسی با سبک منحصر به فرد را به یاد آورد.
او میگوید: «تینا نویسندهای جذاب و خاص بود که شوخ طبعی بازیگوش و حس پوچ بودنش بر همه آثارش تأثیر گذاشت. “او لذت بخش بود، همانطور که نمایشنامه ها با صدای بسیار متمایز او نوشته شده بودند.”
خانم هاو و آقای لوی در سال 1973 در منهتن مستقر شدند و اخیراً در برانکس زندگی کردند. آقای لوی سال گذشته درگذشت. از خانم هاو علاوه بر پسرش، دخترش دارا ربل و سه نوه به یادگار مانده است.
سارا رول، نمایشنامهنویس دیروز در پستی در اینستاگرام، خانم هاو را هم دوست و هم مربی نامید.
خانم رول نوشت: «یکی از آخرین باری که به دیدارش رفتم، او گفت: «هنوز میخواهم بنویسم». زنان هنوز کشوری کشف نشده هستند.»
کرستن نویز به تحقیق کمک کرد.